یک خاطره، یک شهید
به گزارش دست و هنر آن زمان علیرضا در وزارت اطلاعات بود. برنامه ریزی کردیم که عبوالحسن را دستگیر نماییم، منبع اطلاع داد که امشب عبوالحسن آمده و ما برای دستگیری او رفتیم. منبع ما را تا بالای سر عبوالحسن که در پشه بند خواب بود برد.
به گزارش دست و هنر به نقل از ایسنا، علی شیرانی از پیشکسوتان اطلاعاتی و امنیت کشورمان در خاطره ای پیرامون شهامت و شجاعت یکی از سربازان گمنام امام زمان به نام «علیرضا خمری لف» روایت می کند: یکی از سرکردگان اشرار بنام فقیرمحمدآسکانی در منطقه پیشین بود که تمامی نا امنی ها توسط این فرد انجام میشد و نفر دوم گروه، شخصی بنام عبوالحسن آسکانی از اهالی ایرفشان بود که به سبب این که خانواده اش در ایرفشان بودند، در رفت و آمد بود.
آن زمان علیرضا در وزارت اطلاعات بود. برنامه ریزی کردیم که عبوالحسن را دستگیر نماییم، منبع اطلاع داد که امشب عبوالحسن آمده و ما برای دستگیری او رفتیم. منبع ما را تا بالای سر عبوالحسن که در پشه بند خواب بود برد. ما چون نمی دانستیم که مسلح است یا نه درحال مشورت بودیم که متوجه شدیم علیرضا رفته و عبوالحسن آسکانی را دستگیر کرده و دیگر مشکلی هم از سوی این گروه ایجاد نشد.
انجمن پیشکسوتان سپاس بخشی از وصیت نامه شهید علیرضا خمری لف را منتشر نموده است. این نیروی اطلاعات و امنیت نوشته است:
«با درود بر امام خمینی و سلام بر شهیدان گلگون کفن انقلاب
به یاری حق در راهی قدم گذاشتم که شکست برای آن نیست. اگر لیاقت داشتم و شهید شدم خانواده ام نباید ناراحت شوند و باید افتخار کنند که فرزندشان در راه اسلام و خدمت شهید شده است و ادامه دهنده راه همه شهدای انقلاب باشند.
پدر و مادر عزیزم مبادا با شهید شدن من به انقلاب و اسلام بدبین شوید. من با کمال افتخار و سربلندی و آگاهانه در این راه قدم برداشتم و امیدوارم لیاقت شـهید شدن را داشته باشم. برادرم تلاش کن ادامه دهنده راه شهدای انقلاب باشی و خواهرم با پیروی از حضرت فاطمه و زینب سلام الله علیها راه تان را ادامه دهید. بردباری و صبر پیشه کنید. هم اکنون عازم مأموریت هستم. خدانگهدارتان باشد.
به امید دیدار در بهشت.
علیرضا خمری».
این مطلب دست و هنر مورد پسنده؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب دست و هنر مرتبط
نظرات کاربران دست و هنر در مورد این مطلب